شرکت متین گستر مسجدسلیمان
شرکت متین گستر مسجدسلیمان

شرکت متین گستر مسجدسلیمان

فروش گرانترین کتاب دعای جهان در نیویورک

فروش گرانترین کتاب دعای جهان در نیویورک + تصاویر

کتاب دعای روچیلد، این کتاب نسخه خطی که گران‌ترین کتاب دعای جهان لقب گرفته قرار است با پایه رقمی بین 12 تا 18 میلیون دلار در نیویورک به فروش برسد.


قرار است در ماه ژانویه سال 2014 کتاب دعای روچیلد در حراج کریستی در نیویورک به فروش برسد.

این کتاب نسخه خطی که گران‌ترین کتاب دعای جهان لقب گرفته قرار است با پایه رقمی بین 12 تا 18 میلیون دلار در نیویورک به فروش برسد.

این کتاب متعلق به قرن شانزدهم میلادی (آغاز دوره رنسانس) است و در سده‌های گذشته بین خاندان‌های مختف اروپایی دست به دست شده است تا به دست خاندان روچیلد رسید.

در سال 1938 و پس از الحاق اتریش به آلمان نازی این کتاب از صاحب آن " لوییز ناتانیل وون روچیلد" توقیف شد.

دولت اتریش پس از جنگ دوم جهانی مصوبه‌ای به تصویب گذرانید و خروج اشیای تاریخی را ممنوع کرد. از این رو این کتاب دعا به کتابخانه ملی اتریش در وین انتقال یافت اما خاندان روچیلد اجازه یافتند سایر کلکسیون‌های قیمتی خود را از اتریش خارج کنند و به لندن بیاورند.

http://www.seemorgh.com/uploads/1392/09/255-1.gif
در نهایت در سال 1999 با فشارهای سیاسی خانواده روچیلد دولت اتریش خروج این کتاب دعا را بلا مانع دانست و این کتاب به لندن آورده شد و در حراج کریستی لندن به قیمت 13 میلیون و 400 هزار دلار فروخته شد

تابلوی «عصر عاشورا» استاد فرشچیان چگونه خلق شد؟

تابلوی «عصر عاشورا» استاد فرشچیان چگونه خلق شد؟

تابلوی «عصر عاشورا» استاد فرشچیان چگونه خلق شد؟

تابلوی عصر عاشورا یکی از ماندگارترین آثار محمود فرشچیان، نقاش ایرانی است. این تابلو معروف‌ترین تابلویی است که در رابطه با واقعه عاشورا به تصویر کشیده شده است. این تابلو بازگشت اسب بی‌سوار امام حسین (ع) به ...


محمود فرشچیان، نقاش و نگارگر، تابلوهای فراوانی در طول فعالیت هنری خود خلق کرده، اما تابلوی «عصر عاشورا» چه ویژگی‌هایی داشت که تبدیل به معروف‌ترین اثر این هنرمند شد؟

تابلوی «عصر عاشورا» یکی از ماندگارترین آثار محمود فرشچیان، نقاش و نگارگر ایرانی است. این تابلو معروف‌ترین تابلویی است که در رابطه با واقعه عاشورا به تصویر کشیده شده است. موضوع این تابلو بازگشت اسب بی‌سوار امام حسین (ع) به سوی خیمه‌گاه در عصر عاشوراست.

به اعتقاد بسیاری از کارشناسان هنری عناصر این تابلو به حدی ماهرانه و در ارتباط نزدیک با یکدیگر قرار گرفته‌اند که از آن اثری زیبا و تاثیرگذار ساخته‌اند. استفاده از رنگ‌های تیره در کنار حالت زنان و دخترکان عزادار و اسب امام‌حسین (ع) تصویری را ساخته که حزن و اندوه واقعه را به خوبی به مخاطب القا می‌کند.

خود محمود فرشچیان تابلوی «عصر عاشورا» را بهترین کاری می‌داند که تا به حال انجام داده است. او درباره‌ی خلق این اثر گفته است:«سه سال پیش از انقلاب، روز عاشورا، مادرم گفت: برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی. گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت. رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلوی «عصر عاشورا» را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری. الان که بعد از 30 سال به این تابلو نگاه می‌کنم، می‌بینم اگر می‌خواستم این کار را امروز بکشم، باز هم همین تابلو به وجود می‌آمد، بدون هیچ تغییری. یک چیزی دارد این تابلو که خود من هم گریه‌ام می‌گیرد ... »

او همچنین گفته است: «در میان آثارم علاقه‌ام بیشتر به آثاری است که مردمم آن را دوست داشته باشند. اما از میان آثارم تابلوی «عصر عاشورا» را بسیار دوست دارم و این به دلیل دلبستگی‌ام به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و واقعه روز عاشوراست که همیشه مرا تحت تاثیر قرار داده است. اگر بخواهم آن را بار دیگر نیز به تصویر بکشم به همین شکل آن را خواهم کشید.»

فرشچیان این تابلو را در سال 1369 به موزه آستان قدس رضوی اهدا کرد. فرشچیان آثار دیگری نیز درباره عاشورا و موضوعات تاریخی دیگر دارد، اما تابلوی «عصر عاشورا» به دلیل تاثیرگذاری خاص خود ماندگار شده است.

بیوگرافی و نقاشی‌های کلود مونه

 بیوگرافی و نقاشی‌های کلود مونه

نقاشان بزرگ جهان؛ بیوگرافی و نقاشی‌های کلود مونه + تصاویر

کلود مونه ۱۴ نوامبر ۱۸۴۰ - ۵ دسامبر ۱۹۲۶ بنیانگذار نقاشی دریافتگری امپرسیونیسم فرانسوی بود. اصطلاح امپرسیونیسم از یک از نقاشی‌های او با عنوان دریافتی از طلوع آفتاب گرفته شده است.


کلود مونه (۱۴ نوامبر ۱۸۴۰ - ۵ دسامبر ۱۹۲۶) بنیانگذار نقاشی دریافتگری (امپرسیونیسم) فرانسوی بود. اصطلاح امپرسیونیسم از یک از نقاشی‌های او با عنوان دریافتی از طلوع آفتاب گرفته شده است.

در پاریس متولد شد و در ژی ورنی زندگی اش پایان گرفت. در آکادمی سویس و مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس تحصیل کرد. با پیسارو، رنوار، سیسلی آشنا شد؛ با مانه و کوربه دیدار کرد. در سال ۱۸۷۴ (میلادی) نخستین نمایشگاه امپرسیونیستها بر پا شد؛ مونه تا سال ۱۸۸۲ در این نمایشگاه و نمایشگاه‌های بعدی شرکت جست. مجموعهٔ تابلوهای نیلوفرهای آبی را در سال ۱۸۹۹ آغاز کرد . از ۱۹۱۴ به بعد در دوره‌ای طولانی به کشیدن چنین تابلوهایی پرداخت. در ۱۹۲۱ مجموعه‌ای از کارهایش مورد قبول دولت واقع گردید و نارنجستان پاریس برای نگهداری آنها بازسازی شد.

مونه مهم‌ترین نمایندهٔ دریافتگری به شمار می‌رود. آثار زیادی از وی به جای مانده و در بسیاری از نگارخانه‌های مهم دنیا از آنها نگهداری می‌شود.

مونه در ۲۰ سال پایانی عمرش از بیماری آب مروارید رنج می‌برد که به نوبه خود باعث شد تا کارهای وی به دو دوره قبل و بعد از بیماری تقسیم شود.

کلودمونه :در سال ۱۸۴۰ در ژی ورنی در هشتاد کیلومتری پاریس چشم به جهان گشود و دوران کودکی خود را در لوهاور سپری کرد و در سال ۱۸۸۳به زادگاهش بازگشت وغیر از سفرهایی کوتاه که به لوهاور، نرماندی و هلند داشته است، بیشتر عمر خود را در ژی ورنی و پاریس به سر برده است و مشهورترین اثر او امپرسیون (طلوع ناگهانی خورشید)نام دارد که اسم سبک امپرسیون نیز از همین اثر که توسط یک منتقد به استهزا گرفته شده بود نامگذاری شده است.مونه در طول عمر خود با انسانهای مشهوری چون، آگوست رودن ، گوستاو ژوفروآ ، اکتاو میرابو ، اوژن بودن ، «ببر فرانسه» کلمانسو و ادگار دگا رابطه ی صمیمی داشت و در طول زندگی ۸۷ ساله ی خودش آثار زیادی خلق کرد و رویکردی جدید به ادبیات و هنر بخشید و شاید امپرسیونیسم جزء معدود اتفاقاتی باشد که گوی سبقت رااز ادبیات ربوده است.

دریافتی از طلوع آفتاب (Impression soleil levant) اثر کلودمونه ۱۸۷۲

امپرسیونیسم:در کتاب های مرجع تاریخ هنر مونه و مانه را پدارن سبک امپرسیونیسم دانسته‌اند، سبکی که در نیمه دوم قرن ۱۹، قرن روشنگری و نبوغ، قرن فلسفه و علوم جدید پا به عرصه ی هنر گذاشت، همانطور که در رئالیسم ادبی از نقاشی این سبک در قرن ۱۷ وام گرفته و به نوعی سبک رئالیسم با پایه های نظری خود که بر گرفته از فلسفه ی پوزیتویسم و رنسانس قرن ۱۶ بود . اساساً سبک رئالیسم (به خصوص در رمان ) را پایه گذاری کرد.

سبک امپرسینیسم یک شبه زاده نشد و پایه های آن را می توان در آرای هگل و نیچه و فلسفه ی نسبی گرایی آنها دید . سبکی که بیش از هر سبک نقاشی از ادبیات مدرن و به خصوص داستان کوتاه و اشعار مدرنیستی وام گرفته و اما چرا و به چه دلیل می توان گفت که سبک مدرنیسم در ادبیات خود را وام دار این سبک یا به نوعی این مکتب می داند . امپرسیونیسم هنری است شهری نه تنها به خاطر اینکه نقاشی را از دشت به شهر باز میگرداند، بلکه جهان رااز دریچه ی چشم فرد شهر نشین می نگرد وبه برداشتهایی از برون القا شده با اعصاب خسته ی انسان مدرن واکنش نشان می دهدو در واقع نقطه اوج رشدی را تشکیل می دهد که در آن عناصر پویا و زنده ی تجربه مورد توجه قرار می گیرند و یکسره جهان بینی ایستای قرون وسطایی را منسوخ می سازد ومی توان آن را استیلای لحظه بر بقا و تداوم و این احساس که هر پدیده یک منظومه ی گذرا وتکرار نشدنی دانست که عبور دوباره نمی‌پذیرد، یعنی جهانی که پدیده هایش دائماً در جریان و تحولند ودر مقایسه تمامی هنرهای پیش از خود که همه هنرها نتیجه یک ترکیب بودند امپرسیونیسم را میتوان نتیجه ی یک تجزیه دانست. برای این منظور ابتدا به تحلیل و بررسی بنیان های نظری این سبک می پردازیم و به یقین از آثار کلود مونه آغاز می کنیم .

سبک امپرسیونیسم برگرفته از لغت impress به مفهوم تأثیر آنی و اثرگذاری در ذهن است و نقاشان این سبک معمولاً پشت به سوژه خود نقاشی می کنند یا به عبارتی ابژه را آنی می نگرند و در ذهن خود آنرا تبدیل به سوژه ی اثر خود می کنند و بر روی بوم نقاشی را رسم می کنند، اما اینجا تفاوتی را چه از لحاظ فرم و شکل و به وجود آمدن اثر و چه از لحاظ مضمون که در ادامه به این مقوله خواهیم پرداخت، را با سبک های ما قبل خود به خصوص رئالیسم ( تأکید بر رئالیسم به دلیل تأثیر این سبک در ادبیات و حتی فلسفه است ) را شاهدیم .

هرقدر که در سبک رئالیسم به ابژه بها داده می شد و سعی بر آن بود تا قلم نقاش وفادار و تسلیم ابژه باشد و حتی به قول استادان این سبک؛ نقاشی رئالیستی در نگاه اول مانند عکس به نظر آید، در امپرسیونیسم سعی گشته بر نقش مدرک ( درک کننده، هنرمند) تأکید شود زیرا بنابه نگرش جدید آن زمان، پیرامون واقعیت و درک فرد از جهان هستی، که پایه گذار پدیدار شناسی در فلسفه و آرای هوسرل و بعدها، هایدگر نیز است، ابژه ها و مدرک ها ماهیت خود یا هستندگی شان را مرهون مدرک یا آن ذهن درک کننده است .امپرسیونیسم از دید ادبی موضوع داستان یا حکایت و یا گزارش نویسی وتجدید خاطره از راه نقش است ودر اصل بیانی است ضد رمانتیک وبه معنای مبتذل شدن و از کف دادن همه ی صفات قهرمانی یا همان خیزش اسطوره ایی، در نتیجه هر انسانی درک ویژه و خاصی را از جهان هستی دارد، مثلاً هنگامی که من یک لیوان را می بینم، آن لیوان برای من وجود دارد و حقیقت پیدا می کند . و زمانی که من آن را نمی‌بینم و ندیده باشم از حیث وجود برای من خارج می شود . پس به نوعی رابطه ی دیالکتیک بین سوژه ( هنرمند ) و ابژه ( اثر هنری ) برقرار می شود، پس بنا به همین اصل که در فلسفه ی پدیدار شناسی قاعده است، هنرمند امپرسیون با توجه به جهان ذهنی خود و ابژه را در ذهن خود می آفریند، نه از چشم خود به مانند دوربین عکاسی . در نتیجه حاصل آثاری مانند امپرسیون "طلوع خورشید" اثر مونه می شود که در نگاه اول غیرشفاف و حتی نامعلوم به نظر می رسد.

چون هنرمند پنجره ای که ما از آن به مثابه دریچه ای برای نگرستن به واقعیت در اختیار داریم را، بر آن شیشه ای کدر قرار می دهد و بنیان نظری این امر هم بر می گردد به نظریه ی پدیدار شناسی که ذکر شد و همچنین آرای نظرات نسبی گرایی متفکران بعد از نحله ی پوزیتویسم وجود دارد و همین طور در آثار امپرسیونیستی ( چه در نقاشی و چه در ادبیات ) نور سهمی عمده دارد؛ برای مثال در تابلوی امپرسیون طلوع خورسید شاهدیم پرتوهای نور به گونه ای غیرشفاف بر دریا و قایق تابیده است . در پس این تکنیک هم نظریه ای وجود دارد که امپرسیونیسم خلق یک انسان به عنوان نوری کمرنگ تر یا چراغی کم سوتر در فضای نورانی خورشید است و در کل میتوان آنرا سبکی باریک بین با گرایشهای موقر، عصبی، حساس و شهوانی و جویای موضوعات ظریف و مطبوع دانست، البته پر واضح است که هنرمند خلاق همواره از نظریه زمان خود جلوتر است و قاعدتاً او این نظریات را نخوانده که بعد هنرش را خلق کند و البته بر کسی پوشیده نیست که هنرمند امروز و هنرمندان معاصر جهان غرب بی خبر از نظریه و مطالعه نیستند، اما هنرشان در به اصطلاح جلوتر از زمان خویش بودن است و این امر درباره ی کلود مونه کاملاً صادق است زیرا در ابتدا که او آثارش را در سال ۱۸۷۴ پاریس به نمایش گذاشت مورد بی مهری و عتاب منتقدان و دوستداران هنر قرار گرفت، اما رفته رفته همگان بر ارزش کار او واقف گشتند آن چنان که اورا به عنوان یکی از پدران سبک امپرسیونیسم می شناسند.

درباره ی مقوله نور این نکته شایان ذکر می باشد، که آیا نور ماهیتش ذره است یا موج و یا هر دوی آنها ؟ از آنجا که درک ما از جهان ابژه ها به واسطه ی نور است، هنگامیکه خود نور ماهیتش در نزد صاحب نظران تبیین کننده‌اش مورد مناقشه است، پس ماهیت ابژه های تحت تأثیر آن چقدر نسبی خواهد بود ؟ حال در می یابیم که سبک امپرسیون و ناشفاف بودن نور و انعکاس آن در کل سوژه های خلق شده این آثار بر چه پایه و اساسی است و هنرمند که از زمانه خود جلوتر است، خلاقیتش هم بنا به این امر است، این نظرات را در اثر خود به منصه ی ظهور می رساند .

حال به سبک کار هنرمند امپرسیون در نقاشی می پردازیم؛ نقاش امپرسیون بر خلاف اسلاف گذشته‌اش قلموی آغشته به رنگ را به شکل ضربی و کوبه ای بر بوم نقاشی می زند و سوژه را خلق می کند و از فضای کارگاهش و و درونیات افسانه ای خودش فاصله می گیرد و به طبیعت و قاب های لانگ شات در نقاشی می رسد و این آهنگ دور دیدن اثر امپرسیونیستی و فاصله ما از اثر به مثابه فاصله ی هنرمند از طبیعت، اثر را برای ما زیباتر و دلنشین تر می سازد، چون معمولاً امپرسیونیست ها در آثارشان نمای باز و به نوعی دور را ترکیب می کنند تا همان گونه که ذکر شد بر ناشفاف بودن واقعیت و همینطور نسبی بودن آن در مضمون آثارشان تأکیید کنند به طوری که در زمان دیدن این آثار در ذهن ما این امر تداعی می شود که انگار یک فضای مه آلود حد فاصل ما و جهانی است که به تصویر ( سوژه تابلو ) در آمده است

.ادبیات امپرسیونیسم نسبتاً زود رابطه ی خود را با ناتورئالیسم، پوزیتویسم و ماتریالیسم(ماده گرایی) می گسلد و تقریباً از همان آغاز قهرمان آن واکنش کمال گرایانه ای می شود که نقاشی پس از انحلال امپرسیونیسم بیان می کند. کلود مونه در هنرش از زمانه خود جلوتر بود ( به مانند دیگر هنرمندان هم عصر خودش ) و سبکی که به وجود آورد الهام بخش بسیاری از شاعران و نویسندگان قرن بیستم شد . از داستان های کوتاه فاکنر گرفته تا اشعار سیلویو پلات، و همین طور در آثار نویسندگان و شاعران وطنی که نمونه بارز آن را می توان در اشعار سهراب سپهری و برخی از آثار احمد شاملو یافت.

یا داستان های کوتاه گلشیری نیز این امر کاملاً به چشم می آید و جالب اینجاست که خود سپهری نیز نقاش سبک امپرسیون بود و در اشعارش هم این حالت مه گرفتگی و خیالی نیز کاملاً مشهود بود؛ مانند شعر مسافر، که در آن فضای غریب و مه آلود در سرتاسر شعر به چشم می خورد . پس هنگامی که ما از آثار کلود مونه و سبک امپرسیون صحبت می کنیم و آنرا مورد بررسی قرار می دهیم به یکی از بنیانی ترین نظریه های هنری و فلسفی که نحله های مختلف ( فلسفی و هنری ) در قرن بیستم به آن پرداختند روبرو می شویم . از پدیدارشناسی در فلسفه تا اشعار و داستان های کوتاه در ادبیات مدرن و حتی سبک کوبیسم و سورئالیسم در نقاشی، البته از لحاظ نسبی گرایی نه از لحاظ دید و زمان و مکان .

محتوای نهایی همه ی انواع امپرسیونیسم یعنی انطباق چیزهای نزدیک و دور، غرابت چیزهای نزدیکتر و غالب چیزهای روزمره که باید با فاصله ای خاص و تقریباً ناملموس واقعیت آن را درک کردو حیرت انگیز ترین بخش امپرسیونیسم قبول آن توسط روسیه و پیدایش نویسنده ای چون آنتوان چخوف است که خلوص ناب امپرسیونیستی در آثارش دیده می شودولی خالصترین بیان ناب امپرسیونیست را می توان در آثارو فلسفه ی برگسون و روشنترین و گویا ترین آن را در آثار پروست می توان دیدو در واقع امپرسیون فریادی بود که به دولت فرانسه هشدار داد و آن را از پذیرفتن میراثی عظیم باز داشت.

مونه در 5 دسامبر سال 1926 در سن 86 سالگی بر اثرسرطان ریه درگذشت و در گورستان کلیسای ژی ورنی به خاک سپرده شد .

مونه اصرار داشت که مراسم خاک سپاری او ساده برگزار شود لیکن تنها حدود پنجاه نفر در این مراسم حضور داشتند.

خانه، باغ و برکه نیلوفرهای آبی ، توسط تنها وارث او ، پسرش میشل ؛ در سال 1966 به آکادمی هنرهای زیبای فرانسه (بخشی از انستیتو فرانسه) واگذار شده است.

در سال 1980 خانه و باغ پس از بازسازی و مرمت ؛ از طریق بنیاد کلود مونه، برای بازدید افتتاح گردید . علاوه بر یادگارهای مونه و وسایل دیگر زندگی او؛ این خانه شامل مجموعه ای از کارهای حکاکی روی چوب ژاپنی است .

این مکان یکی از دو جاذبه اصلی ژی ورنی است که میزبان گردشگران از سراسر جهان می باشد

امپراطوری که از گوشت انسان تغذیه می‌کرد!!

 

 

امپراطور آدمخوار

آشپز بوکاسا در دادگاه گفته بود که به دستور بوکاسا اکثر مواقع گوشت مورد نیاز غذای امپراتور را از داخل فریزر شخصی وی که حاوی گوشت بدن و پای زنان مجرم و...



امپراطور آدمخوار
شنیده بودیم بعضی قبایل بدوی آفریقائی آدمخوار هستند. ولی تصورمان این بود که این شایعه بیشتر در داستانها و افسانه‌های خیالی مصداق دارد و بعید است کسی را بتوان یافت که صحنه‌های آدم‌خواری توسط «بشر» را دیده باشد. با این حال مطالعه رویدادهای تاریخ معاصر بعضی کشورهای آفریقائی نشان می‌دهد که نه تنها این پدیده غریب نیست بلکه حتی می‌توان امپراطوری را در آفریقا یافت که «آدمخوار» بوده است. این شخص «ژنرال بدل بوکاسا» دیکتاتور پیشین کشور «آفریقای مرکزی» است.
«آفریقای مرکزی» از جمله کشورهای آفریقائی است که از شمال به چاد، از جنوب به کنگو و زئیر، از مشرق به سودان و از مغرب به کامرون محدود می‌شود. اکثر مردم آن مسیحی هستند و فرانسه، زبان رسمی‌ آنهاست. «بانگی» پایتخت آفریقای مرکزی است. این کشور در 1960 استقلال خود را از فرانسه به دست آورد.

امپراطور یاد شده در 1966 با کودتا علیه «دیوید داکو» پسر عموی خود، قدرت را در آفریقای مرکزی به دست گرفت و در 1979 با کودتای متقابل دیوید داکو» و شورش عمومی ‌مردم ساقط شد.
«ژنرال بدل بوکاسا» در 22 فوریه 1921 متولد شد. پدرش در سال 1927 درگذشت و با فوت مادرش 12 یتیم بر جای ماند. بوکاسای جوان همراه برادرها و خواهرهایش تحت مراقبت پدر بزرگش قرار گرفت. او در مدارس میسیونهای فرانسوی تحصیل کرد. در ابتدا کاتولیکی با حرارت بود که می‌خواست کشیش شود. عموی وی جزء بنیانگذاران جمهوری آفریقای مرکزی بود ولی بوکاسا در جنگ جهانی دوم به سربازان فرانسوی پیوست.
او در دوران تحصیل با شخصیت ناپلئون آشنا شد و از همان زمان شیفته او شد. این علاقه در بسیاری از تصمیمات بعدی او اثر گذاشت. به طوری که تاجگذاری خود را طبق الگوی تاجگذاری ناپلئون در پاریس ترتیب داد! به شدت به رهبران فرانسه عشق می‌ورزید. به طوری که ژنرال دوگل را پدر خود می‌خواند. او وقتی که در مراسم تدفین وی شرکت کرد به شدت می‌گریست و می‌گفت: «یتیم شدیم». وی در ارتش فرانسه در خدمت ژنرال دوگل کار کرد و به درجه سرگردی رسید.
بوکاسا در 1966 یعنی زمانی که فرمانده کل قوا بود با برکنار کردن پسر عمویش، داکو، در یک کودتای تقریباًً بدون خونریزی به قدرت رسید و سپس داکو را به عنوان مشاور خود برگزید. یکی از اولین اقدامهای او بعد از به قدرت رسیدن در 1966 قطع روابط با چین بود. او ادعا کرد که چین در یک توطئه علیه رژیم او دست داشته است. چین بعداً این موضوع را تکذیب کرد. بعدها روابط دو کشور عادی شد و در 1976 به عنوان میهمان افتخاری در چین پذیرایی شد. بوکاسا با درجه فیلد مارشالی دبیر کلی حزب واحد کشورش، وزیر دادگستری، دفاع خدمات غیر نظامی، بیمه‌های اجتماعی و خلاصه 14 وزارت از 16 وزارت کشور را در آن واحد بر عهده داشت! در 1976 اعلام نمود که به اسلام گرویده است. سایر مقامات کشور نیز به وی تأسی جستند و کشور رسماً اسلامی ‌شد. قذافی رهبر لیبی و شیوخ عرب خلیج فارس میلونها دلار به وی هدیه کردند. اما وی پس از جمع‌آوری پول مورد نظر خود، از اسلام برگشت و دوباره مسیحی کاتولیک شد و کلیه مقامات نیز از وی پیروی کردند! او سپس نام کشور را از جمهوری آفریقای مرکزی به امپراتوری افریقای مرکزی تبدیل کرد و سال بعد خود را امپراتور بوکاسای اول نامید و پولهای اهدایی کشورهای عرب را صرف مراسم تاجگذاری بسیار پرهزینه خود کرد! گفته می‌شود هزینه تاجگذاری وی در 1977، یک چهارم مجموع درآمد سالانه آفریقای مرکزی بود. بوکاسا در اجرای این مراسم 340 تن شراب، شامپاین، خاویار و نیز 60 دستگاه اتومبیل لیموزین وارد کشور کرده است.
بوکاسا سرانجام در سپتامبر 1979 زمانی که در لیبی به سر می‌برد در یک کودتای نظامی ‌از قدرت برکنار شد. رهبر کودتا دیوید داکو پسر عموی بوکاسا کسی بود که در1966 هنگامی‌که رئیس جمهوری افریقای مرکزی بود با کودتای بوکاسا از کار برکنار و به مشاورت وی منصوب شد. در پی این کودتا بوکاسا عازم کشورهای ساحل عاج و فرانسه شد. بوکاسا هنگامی ‌که در نوامبر 1986 با فریب اطرافیان به کشورش بازگشت در فرودگاه دستگیر و راهی زندان شد اما 8 سال بعد، در سپتامبر 1994 در جریان یک عفو عمومی ‌از زندان آزاد گردید. بوکاسا به قصاب افریقای مرکزی مشهور شده است. از جمله کسانی که در جلسات محاکمه بوکاسا برای شهادت علیه وی شرکت کرده بودند آشپز و خدمتکار قصر وی بود. «فیلیپ لینگرئیسا» آشپز بوکاسا در دادگاه گفته بود که به دستور بوکاسا اکثر مواقع گوشت مورد نیاز غذای امپراتور را از داخل فریزر شخصی وی که حاوی گوشت بدن و پای زنان مجرم و اعدام شده بوده است تأمین می‌کرده است. بوکاسا معتقد بود که دون شأن یک امپراتور است که از گوشت حیوانات تناول کند!بوکاسا سرانجام در 5 نوامبر1996 در سن 75 سالگی درگذشت.

اتفاقی عجیب در روند تاریخ!

اتفاقی عجیب در روند تاریخ!

اتفاقی عجیب در روند تاریخ!

دو حادثه به فاصله صد سال از یکدیگر اتفاق افتاده است اما وجوه تشابه میان این دو حادثه آنقدر زیاد است که گویی کسی تمامی ‌این موارد اتفاقی و تصادفی را...


در میان حوادث تاریخی گاه به مواردی برمی‌خوریم اعجاب آور و بهت آفرین. دو حادثه به فاصله صد سال از یکدیگر اتفاق افتاده است اما وجوه تشابه میان این دو حادثه آنقدر زیاد است که گویی کسی تمامی ‌این موارد اتفاقی و تصادفی را از قبل برنامه ریزی و هماهنگ کرده است. دو تن از روسای جمهور امریکا آبراهام لینکلن و جان اف کندی موضوع این شگفتی شده اند.
اخیراً برخی کارشناسان بین زندگی و مرگ دو رئیس جمهور اسبق امریکا یعنی «آبراهام لینکلن» و «جان اف کندی» وجوه تشابه فراوانی پیدا کرده و بر آن انگشت گذاشته اند که شگفتی هر خواننده‌یی را برانگیخته است. نگاه کنید؛
1- آبراهام لینکلن در سال 1846 به کنگره راه یافت و جان اف کندی در سال 1946.
2- لینکلن در سال 1860 به ریاست جمهوری انتخاب شد و کندی در سال 1960.
3- هر دو رئیس جمهور به خصوص بر حقوق مدنی تاکید داشته اند.
4- هر دو رئیس جمهور پس از ورود به کاخ سفید فرزندی را از دست دادند.
5- هر دو رئیس جمهور روز جمعه کشته شدند و هر دو هم به ضرب گلوله یی که به سرشان اصابت کرد.
6- منشی لینکلن، کندی نام داشت و منشی کندی، لینکلن.
7- هر دو به دست فردی از اهالی جنوب امریکا کشته شدند و هر دو هم جانشینی به نام «جانسون» داشتند؛ اندرو جانسون که جانشین لینکلن شد، در سال 1808 به دنیا آمده بود و لیندون جانسون که بر جای کندی نشست، در سال 1908،
8- «جان ویلکس بوث» که لینکلن را به قتل رساند، متولد سال 1839 بود و «لی‌هاروی اوسوالد» که به زندگی کندی پایان داد متولد 1939،
9- هر دو قاتل اسمی ‌سه بخشی داشتند و هر اسم از 15 حرف تشکیل شده بود.
10- لینکلن در تئاتری به نام «فورد» به قتل رسید و کندی در اتومبیلی به نام لینکلن، ساخته شده در کارخانه «فورد»،
11- لینکلن در یک تئاتر کشته شد و قاتلش پس از فرار، خود را در انباری مخفی کرد. کندی از انباری هدف قرار گرفت و قاتلش پس از فرار در یک تئاتر پنهان شد.
12- «بوث» و «اوسوالد» هر دو پیش از آغاز محاکمه شان به قتل رسیدند.
13- و بالاخره اینکه لینکلن یک هفته پیش از مرگ خود در شهر «مونرو» در «مریلند» به سر می‌برد و کندی اوقات خود را با هنرپیشه‌یی به نام «مریلین مونرو» می‌گذراند.